ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
خیابان ها را که بنگری پر است از موجوداتی به نام {انسان}.زنانی که چه راحت خود را اسباب سرگرمی نگاه نامردان کرده اند و چقدر به دور از انسانیت خود را جست و جو می کنند.انگار زهرا و زینب را نمی شناسند، و مردانی از تبار خاموشی که غیرتشان در خواب زمستانی فرو رفته و همچنان دور از گرمای خون حسین روزگار می گذرانند.. چه بازی زیبایی، دوسر باخت است.
مردها انگار نام علی را نشیده اند و انگار نام عباس به گوششان نخورده.پیاده رو ها باریک اند و ازدحام جمعیت زیاد و چه صحنه ی نمایشی ساخته اند این انسان نماها..{نمایش ارزش فروشی}..و نمی بینند نخ هایی که از دست ها و پاها و سرهاشان آویزان است.و براستی کارگردان این نمایش کیست؟،دخترکان نازهایشان را به خیابان آورده اند و پسرکان نیازهایشان را و اینان چقدر از حسین دورند و چه ساده علی را گم کرده اند.و در این میان تکلیف ما چیست؟
همسنگران:شما آوینی ها و کاظمی های زمان هستید .پس پیرو خط ولایت و در سایه ی رهنمود های رهبری یاعلی گفته و فکری کنید تا حسین را از شما نگرفته اند.