َ

َ

جهان به تکامل زنان، کمال می یابد

        

چه کسی گفته باید حتما مادر شوی تا این حرف ها برایت معنا پیدا کند، همسر شوی و یا حتما زن باشی تا مخاطب این متن باشی. زن هستی یا مرد، دختر هستی یا پسر، مادر هستی یا پدر، بدان که برای شنیدن این کلام کمی هم دیر شده است.
حادثه ی وحشتناکی ست، قدرت ریشتری اش  عظیم است، چنان دست و پای جامعه را به لرزه در آورده که  هیچ چیز را در جای خود نمی بینی. جان جامعه لای شکاف بی اعتقادی دیده می شود، انگار گسل های لیبرال است که جان اجتماع را به لرزه در آورده است. باز هم همان قصه ی قدیمی است که تکرار شده؛ آدمیان دوباره نظاره گر مرگ تدریجی قبیله شان انند، چنان که ضربت لرزه حجم غرور، تکانشان نمی دهد



حادثه ی وحشتناکی ست، قدرت ریشتری اش  عظیم است، چنان دست و پای جامعه را به لرزه در آورده که  هیچ چیز را در جای خود نمی بینی. جان جامعه لای شکاف بی اعتقادی دیده می شود، انگار گسل های لیبرال است که جان اجتماع را به لرزه در آورده است. باز هم همان قصه ی قدیمی است که تکرار شده؛ آدمیان دوباره نظاره گر مرگ تدریجی قبیله شان انند، چنان که ضربت لرزه حجم غرور، تکانشان نمی دهد

.

جامعه که از نفس خانواده اذن حیات می گیرد -و خانواده از نفس مادران- عمیقا دچار بی هویتی شده است. نقش ها دیگر در جای خود نیستند و اساسا از ارزش تهی شده یا در حال شدن اند. نرم های رفتاری تغییر کرده و جان این ارزشها در چنگال لیبرالیسم و غرب گرایی در آمده است.

شاید چوپانان در خوابند.

عنصر اصلی خانواده را زن گفته اند و شاید اعجوبه خلقت زن باشد، موجودی که به فرموده ی پیر جماران(ره) در تکامل جامعه اسلامی و بلوغ اسلامی و انقلابی بودن، نقش بزرگی دارد؛ و حق هم همین است، که البته مجاهدت زن را برای رها شدن از دام های پرداخته و در راه نهاده ی  فرهنگ تباهگرغرب می طلبد. مقامی که پیامبر(ص) به وضوح می گوید  "اگر زنان امت من اصلاح شوند، مردان اصلاح می شوند" و به گفته امام روح الله "از دامن زن مرد به معراج می رود".

اما همین زنی که می تواند اجتماع آدمیان را به آسمان ببرد چنان می شود که هیزم کش جهنم لقب می گیرد و مورد لعن آسمانیان واقع می شود، و زنی نیز "ام البنین" می شود و مادر علمدار کربلا "ابوالفضل علیه السلام"؛ شیرزنی از تبار شیرزادگان. و کربلا فراوان دیده مادرانی و همسرانی که امروز داغدار غم بی کفنانند.

و اما امروز، دنیا دلتنگ مادرانی است که "خمینی" ها و "بهجت" ها آورند، مادرانی که دغدغه سیر خوراندن و پوشاندن فرزندانشان را ندارند و برای بلا، آدم! به شیره تقوا پرورانده اند. آنان که در مکتب خانه اسلام  دروس معرفت پاس کرده اند و برای زن شدنشان آزمون داده اند، در نقش هایشان با شاگردی خوبان استاد شده اند و از کودکی برای آینده همسر شدن و مادرشدنشان درس ها آموخته اند. در میدان زندگی و در تلاطم امواج سهمگینی که به هجمه ی شیاطین بر پا شده اند مادرانی از این جنسند که می توانند سکان دار کشتی کمال باشند.

دنیای امروز، زنانی را به خود می بیند که همت، صرف دنیا می کنند؛ خیال می کنند وقتش که برسد دختران، همسر می شوند و همسران، مادر. و چه نیازی است به آموختن. و کاش دانشگاه خدا  نیز کنکور محسوسی داشت و کاش پدران و مادران ما آن قدر که به درس و تحصیل معارف دنیا -که چندان هم مفید نیستند- اهمیت می دهند، فرزندانشان را به فراگیری اصول مادری و همسری رغبت دهند؛ که جوانان امروز -که مادران و پدران فردا هستند- هیچ نمی دانند.

آن قدر خامند که سنشان از 20 گذشته و احساس می کنند نمی توانند مسئولیت بپذیرند، در حالی که "فاطمه سلام الله علیه"، قبل از مادر شدن، مادر می شود. ازدواج که می کنند تازه می فهمند که چه مسئولیت بزرگی را پذیرفته اند و باز هیچ نمی دانند.

برای کنکور دانشگاهشان نمی گذارند سالی به تاخیر افتد، خوب می خوانند و از خواب می زنند، اما 3 واحد دانشگاهی برای زن بودنشان نیاموخته اند.

و کاش مادرانمان به جای چشم دوختن بر کاسه ی فرزندشان که کی تمام می شود تا آن را دوباره پر کنند، همچون فاطمه سلام الله علیها به ما می آموختند که دل های گرسنه به خدا نزدیک ترند، که کودکانش همپای مادر، سه روز به هدیه افطار، روزه گرفتند.

چه می خواهیم فردا به فرزندانمان بیاموزیم؟ اگر با همین حال پیش برویم، فرزندانی به مراتب بدتر از خودمان به جامعه تحویل می دهیم و جامعه زود می میرد.

زنان امروز شدیدا تسلیم اغوای غرب شده اند. زنان محجبه ای را در خیابان می بینی که دخترانی بی حجاب بر گرد خود دارند، نماز می خوانند و فرزندانشان بی نمازند و...  باید این گونه باشد؛ دینشان را فردی کرده اند و مربی نیستند تا فرزندانشان را مدیریت کنند. چه آموخته اند تا امروز بتوانند به فرزندانشان بیاموزند؟

دنیا پر است از بلا، ارتباطات عمیق و سازنده و ...  و این همه، مهارت می طلبد، و این مادران و همسرانند که می توانند سبک و سیاق این تعامل را به فرزندانشان و همسرانشان بیاموزند.

و زنان هستند که می توانند "خمینی" های جدیدی را به دنیا تحویل دهند؛ و این است که زن اعجوبه ی آفرینش است.

تا دیر نشده به خودمان بیاییم، کار زن در بیرون از خانه، مدرک بالای آکادمیک، تکلیف اجتماعی، الفاظی است که در اولویت قرار گرفته و مهر غفلت را به ذهن ها زده است که تکلیف یک زن چیز دیگریست. اگر زنی امروز در برابر قدرت تکنولوژی، گاهی به دست محبت خود، بشوید و بپزد، تحقیر می شود. اگر سر بر تربیت فرزند نهاده و حجم زمانش را بین امور خانه تقسیم کند، محکوم می شود؛ و این چنین ارزش ها تغییر کرده است.

اسلام درون خانواده ها در حال جان دادن است.

و مردان بدانند که همسر انتخابی امروزشان، مادر آینده فرزندان و حامی مسیر کمال است، پس درست انخاب کنند که راه برگشت سخت است. با همین قاعده است که زیبایی دختران و خانواده های متمولشان با زیبایی های دیگری رنگ می بازند و از اهمیت می افتند. تا دیر نشده، دختران و پسران مهیای ازداواج شوند که فرصت کوتاه است و برای مادر شدن در سال های آینده تمرینی طولانی می طلبد.

در پایان، بخشی از بیانات مقام معظم رهبری (حفظه الله) در این باره:

"مساله مادری، مساله همسری، مساله خانه و خانواده، مسائل بسیار اساسی و حیاتی است. در همه طرح هایی که داریم، بایستی "خانواده" مبنا باشد. یعنی شما اگر بزرگترین متخصص پزشکی یا هر رشته ی دیگری بشوید، چنانچه زن خانه نباشید، این برای شما یک نقص است. کدبانوی خانه شما باید باشید، اصلا این محور است".   1370/10/4    

"وقتی خانواده هست، همسر و مادر عضو اصلی است. زن در این مجموعه، جای بسیار اساسی و رفیعی دارد و به همین خاطر، وقتی اصل خانواده - یعنی زن- زیر سوال و متزلزل است، در آنجا هیچ چیزی در جای خودش قرار ندارد"  1369/10/16

"یک عنصر کارگر داریم و آن مرد است؛ یک عنصر نگهبان داریم، او، زن است. حالا زن هم خواست برود کار و کارگری کند، اسلام مانع نمی شود، اما وظیفه او نیست. آن چیزی که بر او واجب و لازم است، عبارت از حفظ فضای حیاتی برای مجموع این خانواده است."  1381/3/8

بد نیست از خود بپرسیم: در برابر این وظیفه ی اساسی و اصلی و  نسبت به علوم دانشگاهی، چقدر برای نقش هایمان از مکتب اسلام آموخته ایم؟


منبع: وبلاگ یه پله تا خدا

نظرات 2 + ارسال نظر
حسین محمد زاده 10 اسفند 1390 ساعت 01:36 ق.ظ

حادثه ی وحشتناکی ست، قدرت ریشتری اش عظیم است، چنان دست و پای جامعه را به لرزه در آورده که هیچ چیز را در جای خود نمی بینی. جان جامعه لای شکاف بی اعتقادی دیده می شود، انگار گسل های لیبرال است که جان اجتماع را به لرزه در آورده است. باز هم همان قصه ی قدیمی است که تکرار شده؛ آدمیان دوباره نظاره گر مرگ تدریجی قبیله شان انند، چنان که ضربت لرزه حجم غرور، تکانشان نمی دهد

فاطمه 10 اسفند 1390 ساعت 01:37 ق.ظ

اگر بدون حجاب باشند طعمه اقویا خواهند شد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد