َ

َ

من و خدا ...

دیروز پریروز داشتم فک میکردم چرا تو گرمای خفن تهران من حجابمو سفت

چسبیدم و این همه گرما رو دارم به جون میخرم؟!

بعد یاد یه حرفی از یه بنده خدایی افتادم که میگفت : تحمل گرمای این دنیا به

مراتب بهتر از گرمای آتیش جهنمه !

با خودم فک کردم من دارم بخاطر ترس از جهنم و ترس از ناراحتی خدا

حجاب رعایت می کنم؟؟؟

 یا چون عاشقشم و دوسش دارم، دارم کاری رو که گفته بهش عمل

می کنم ؟!!!

بعدش به این نتایج رسیدم :

دوست دارم وقتی میخوام کاری انجام بدم نگم که چون از خدا میترسم فلان کار

 و انجام میدم . دوست دارم بگم چون خدا دوستم داره ، چون میدونه بد

واسه من چیه خوب واسه من چیه، انجام بدم . عین بچه ای که کاری رو انجام

 میده چون مادرش اون کارو دوست داره و مادرشو دوست داره ... چقد

 زندگی قشنگه وقتی که ما با عشق به عزیز دلم خدا کارامونو انجام بدیم

 و ترک محرمات کنیم و با عشق و اشتیاق بگیم چون دوسم داره و چون دوسش

 دارم فلان کار سخت و انجام میدم.

 

 

خدا خوبترینه ... ازش میخوام کمکمون کنه که بهش نزدیک بشیم . 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد