ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
مادام که تلقی ما از انسان و برداشت ما از خویشتن دگرگون نشده...
مادام که نقش انسان مجهول مانده و بینش او از این نقش در حد تنوع ، در حد زندگی تکراری و مداربسته ، در حد خوشی ها و سرگرمی ها ،
در حد بازیگر شدن و بازیچه ماندن و تماشاچی بودن خلاصه شده...
مادام که زندگی جز نمایش و بازی ، باری ندارد ، ناچار سنگینی حجاب طبیعی است، مگردیگر به نمایش بپردازی ، یا بخواهند با تعریف و تشویق آماده ات سازند.
مادامی که تلقی ما از خویشتن عوض نشود ، حجاب هیچ مفهومی نخواهد داشتعنوان نخواهد گرفت.
و هزار عذر خواهی داشت که خودت را از آن برَهانی و آزاد کنی:که پاکی زن در لباسش نیست ، چادری ها لجن و کثیفِ بیشماره اند.
که من که پاکم چه منتم به خاکه.
که من راه خودم را میروم ، چشمشان کور نگاه نکنند.
که نمایش زلف آبشاری من مشکلی ندارد... آدم باید دلش پاک باشه.
که چادر ، بیشتر مرد را کنجکاو و تحریک می کند.
که این مسائل در کشورهای دیگر کاملا حل شده است و دیگر مسئله ای نیست.که روابط آزاد طبیعی است.
که محدودیت عقده می آورد و محدودیت سرکشی را می زاید.
و خلاصه هزار عذر و توجیه...و تازه اگر مجبور بشوی به خاطر ترسی و یا عشقی ،و رنگش باید فلان و گلهایش باید بهمان باشند
و این است که همان انحراف در این شکل جلوه میکند و تو که هنوز نقش خودت راو فقط با تنوع ها خودت را فریبخواهی داد و به ریش دیگران خواهی خندید...
راستی خانمی که زندگی را جز این نمی داند که کار کند و حقوق بگیرد تا بتواند بهترین ها راتهیه کند و در بهترین ها آن را آماده کند و در بهترین ها از آن استفاده کند و نشان بدهد کسی که تمامی عمرش وعمق
زندگی اش همین چند انگشت گرفتن و دوختن و پوشیدن و نمایشدادن و جالب بودن و در چشم ها نشستن است، آیا می تواند خودش را در لباس محبوس کند،و خودش را بپوشد؟
پوشش
یعنی مرگ،یعنی تمام شدن،یعنی پوچ شدن و به بن بست رسیدن..که اینها
جز،سرگرمی و تنوع و لذت و نمایش و جالب بودن و در چشم ها و دلها نشستن چیزی
نمیخواهند،چون خودشان را بیشتر از این نمی بینند و بالاتر نرفته اند.
زیر
بنای حجاب همین دگرگون کردن بینش و عوض کردن تلقی و برداشت هاست.آنوقت هر
آنچه سخت و رنج آلود است ،شیرین و مطلوب خواهد شد وآسان خواهد گردید.
هنگامی
که من با مقایسه ها ارزش بیشتر خودم را یافتم و با شهادت استعدادهایم، کار
بزرگخودم را شناختم و از تنوع و تکرار و از لذت و خوشی ،به تحرک و به خوبی
ها رو انداختم ، با این بینش دیگر هیچ تنوعی مرا ارضا نخواهد کرد و هیچ
چشمی و دهانی و دلی ،جایگاه مننخواهد بود که من در این تنگاها نمی گنجم و
در این محدوده ها محبوس نمی شوم.
به امید دگرگون شدن بینش هایمان و عوض کردن تلقی هایمان و برداشت هایمان از حجاب!