َ

َ

حجاب مفهومی نخواهد داشت...

مادام که تلقی ما از انسان و برداشت ما از خویشتن دگرگون نشده...

مادام که نقش انسان مجهول مانده و بینش او از این نقش در حد تنوع ، در حد زندگی تکراری و مداربسته ، در حد خوشی ها و سرگرمی ها ،

در حد بازیگر شدن و بازیچه ماندن و تماشاچی بودن خلاصه شده...

مادام که زندگی جز نمایش و بازی ، باری ندارد ، ناچار سنگینی حجاب طبیعی است، مگر
اینکه با شعار ها همراه شوی و یا در جو روشنفکری قرار بگیری و یا بخواهی به گونه ای

دیگر به نمایش بپردازی ، یا بخواهند با تعریف و تشویق آماده ات سازند.

مادامی که تلقی ما از خویشتن عوض نشود ، حجاب هیچ مفهومی نخواهد داشت
و چیزی جز کفن سیاه و قبرستان خانه و مرگ نشاط زندگی و نابودی شادی ها ،

 عنوان نخواهد گرفت.

و هزار عذر خواهی داشت که خودت را از آن برَهانی و آزاد کنی:

که پاکی زن در لباسش نیست ، چادری ها لجن و کثیفِ بیشماره اند.

که من که پاکم چه منتم به خاکه.

که من راه خودم را میروم ، چشمشان کور نگاه نکنند.

که نمایش زلف آبشاری من مشکلی ندارد... آدم باید دلش پاک باشه.

که چادر ، بیشتر مرد را کنجکاو و تحریک می کند.

که این مسائل در کشورهای دیگر کاملا حل شده است و دیگر مسئله ای نیست.

که روابط آزاد طبیعی است.

که محدودیت عقده می آورد و محدودیت سرکشی را می زاید.

و خلاصه هزار عذر و توجیه...و تازه اگر مجبور بشوی به خاطر ترسی و یا عشقی ،
 حجاب بگیری تازه خود حجاب تو ، میشود  بازی تو ! و چادر تو میشود متری چندک

و رنگش باید فلان و گلهایش باید بهمان باشند

و این است که همان انحراف در این شکل جلوه میکند و تو که هنوز نقش خودت را
عوض نکرده ای،در هر لباسی همان خواهی بود و همان بازی ها را خواهی داشت

و فقط با تنوع ها خودت را فریبخواهی داد و به ریش دیگران خواهی خندید...

راستی خانمی که زندگی را جز این نمی داند  که کار کند و حقوق بگیرد تا بتواند بهترین ها راتهیه کند و در بهترین ها آن را آماده کند و در بهترین ها از آن استفاده کند و نشان بدهد کسی که تمامی عمرش وعمق

زندگی اش همین چند انگشت گرفتن و دوختن و پوشیدن و نمایشدادن و جالب بودن و در چشم ها نشستن است، آیا می تواند خودش را در لباس محبوس کند،و خودش را بپوشد؟


برترین حجابپوشش یعنی مرگ،یعنی تمام شدن،یعنی پوچ شدن و به بن بست رسیدن..که اینها جز،سرگرمی و تنوع و لذت و نمایش و جالب بودن و در چشم ها و دلها نشستن چیزی نمیخواهند،چون خودشان را بیشتر از این نمی بینند و بالاتر نرفته اند.

زیر بنای حجاب همین دگرگون کردن بینش و عوض کردن تلقی و برداشت هاست.آنوقت هر آنچه سخت و رنج آلود است ،شیرین و مطلوب خواهد شد وآسان خواهد گردید.


هنگامی که من با مقایسه ها ارزش بیشتر خودم را یافتم و با شهادت استعدادهایم، کار بزرگخودم را شناختم و از تنوع و تکرار و از لذت و خوشی ،به تحرک و به خوبی ها رو انداختم ، با این بینش دیگر هیچ تنوعی مرا ارضا نخواهد کرد و هیچ چشمی و دهانی و دلی ،جایگاه مننخواهد بود که من در این تنگاها نمی گنجم و در این محدوده ها محبوس نمی شوم.



به امید دگرگون شدن بینش هایمان و عوض کردن تلقی هایمان و برداشت هایمان از حجاب!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد