ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
طرف برام یه خاطره تعریف کرد .
گفت ما وقتی دانشجو بودیم تصمیم گرفتیم کمی امر به معروف و نهی از منکر کنیم ، یکی می گفت باید دست زور بالای سر بی حجابا باشه ؛ مخالفت کردیم .
یکی دیگه گفت خوب می شه با نمایشگاه و چاپ بروشور و بنر فرهنگ سازی کرد ؛ بازم مخالفت کردیم چون نه امکاناتشو داشتیم نه می تونست خیلی موثر واقع بشه .
گفتیم باید حرکتمون اثر گذار باشه که یکی گفت باید به تذکر لسانی بسنده کنیم ، یعنی اینقدر بگیم که که خود طرف دیگه خسته بشه ، بالاخره این نظر تصویب شد .
چند روزی بود که هر بد حجابی رو توی دانشگاه می دیدیم بهش تذکر می دادیم ، مخصوصاً بچه های کلاس ، تا اینکه یه روزی وقتی کلاس تموم شد همین که به ترتیب داشتیم از کلاس خارج می شدیم به یکی از همکلاسی هامون می گفتیم خانوم حجابتو درست کن ، بیچاره اینقدر خسته شد از شنیدن این کلمه که گفت آقایون بخدا حجابمو درست می کنم ، دستشو برد بالا و مقنعه اش رو پایین آورد و گفت راستش من خیلی دوست دارم بچه مثبت باشم ولی چون دوستام اینجوراً منم ناچارم مثل اونا باشم .
وقتی حجابشو درست کرد یکی از همکلاسیها از ته کلاس داد زد گفت خانوم معینی اینجوری خیلی زیباتر هستید ...!